۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه

فعلا عنوان نداره!

این روزها چند تا اتفاق افتاده که باعث بشه بفهمم چقدر رفتار انسانها در اینکه چگونه دیگران باهاشون رفتار کنن تاثیر داره....
اولیش این بود:

یه دوست خانوادگی قدیمی از کشور شیطان بزرگ (امریکا) به ایران اومده... تقریبا هم سن پدر من هستند و بیشتر از سی سال است که مقیم انجا بوده و زوجه اختیار کرده و صاحب چهار فرزند(در امریکا چهار فرزند عجیب نیست؟؟؟؟) در ینگه دنیا میباشد که هیچ کدام بویی از ایرانی بودن نبرده اند زیرا مادری ینگه دنیایی داشته اند.....
ایشان پس از اینکه ۶ سال پیش از همسر محترمه شان جدا میشوند و به رتق و فتق امور بچه ها میپردازند ..... حال که ان چهار فرزند عزیز به سر و سامان رسیده اند خود نیز قصد به سر و سامان رسیدن دارد......... درست حدس زدید..... تجدید فراش!
در روزهای اول اقامتشان در ایران خودشان میگفتند خانمی میخواهند حدود ۴٠ سال....

چند هفته بعد.....

با خانمی نامزد کردن ٢٢ ساله!!!!!!!!!!!!
!
تازه میگفتند پیشنهاد هایی با سنین کمتر هم داشته است؟!!!

وقتی با خانمش ملاقات کردم فهمیدم که ایشون شیفته شهری هستند که جناب اقای محترم انجا زندگی میکنند ........ یعنی: لاس وگاس.....
این خانم محترمه باید این اقای پا به سن گذاشته و شکم گنده را به مدت ۵ سال تحمل کند به بهای امریکا رفتن.... حالا هی بگویید مرگ بر امریکا.... الان حتما میگویید شاید دختره از یک خانواده فقیر و پر جمعیت است و این راه مفری میشود برای رسیدن به اینده ای بهتر ........ ولی خیر پدر این دختر خانم جواهر فروش است و ایشان فقط یک برادر دارند.........

وقتی دیدمش یخ کردم..... پاهام به زمین چسبید...... نمیدونم چه جوری میخواد این ۵ سال رو تحمل کنه؟!!!‌ و به چه قیمتی؟!... خودش میگه در یک نگاه عاشق شده ولی عمق چشماش چیز دیگه ای میگه....
...
و در مقابل جناب اقای محترم چه اعتماد به نفسی پیدا کرده بودند.... نوعی منت گذاشتن تو رفتار همایونی شون موج میزد........
راستش رو بخواهید حالم بد شد.... مهمونی زهر مارم شد....

رابین میگه: عزیزم خود دختره با علم بر تمام این قضایا باز هم تن به این ازدواج داده تو چرا حرص میخوری........

راستش با اینکه رابین کنارم بود ولی دوست نداشتم نگاه همایونیشون روی من بیافته.
..
پ.ن: عید رمضان همه مبارک....... تو این ماه حس میکنم یه هاله نور دورم پدید میاد... باور کنید توهم نزدم... فامیل احمدی نژاد هم نیستم.... ولی تو این ماه حس میکنم تمام چیزهای بد ازم دور میشه و همه چیز مثبته....

دعاهایتان مستجاب...
سرتان سبز و دلتان شاد

۲ نظر:

  1. چقدر دختره خر بوده:-)))
    شایدم..نه همون خر بوده
    ادم میتونه یه پسر خوشگل هم تور کنه و بعد بره خارج و بعد کلی یچز دیگه..ایشششششششش فکر کن ادم با باباجونش ازدواج کنه...پولش مال خودش..اخه ادم باید با یکی باشه که بتونه از سر وولش بالا بره..فکر کن بخوای از سروکول مرد 50 ساله بالا بری:-))))
    ما هم اوایل ماه فکر میکردیم معنوی شده ایمالان دیگه هاله ی نور را نمیبینمی چرا:-)))

    پاسخحذف
  2. رایان هستم
    نظر گذاشتن اینجا چقدر سخته
    هنوز هم نمیدوم قراره ارسال بشه یا نه

    من جای آقا بودم بیشتر فکر می کردم. حالا اینکه دختر خانوم عشق لاس وگاس داره به جای خود ولی اینکه فردا حتما زن یا حتی همخانه ی مناسبی برا ایشون باشن هم جای تامل داره.
    بله رفتار دخترها این روزها خیلی جای حرف داره. و باعثش وضع و فقر جامعه هست.

    پاسخحذف

رو دیوار من یادگاری نمی نویسی؟