۱۳۸۸ مهر ۲۸, سه‌شنبه

فرهنگ ایرانی

یه دوستی دارم به نام آزیتا. انگلستان زندگی میکنه و شوهرش هم انگلیسی هستش.

تونستیم با هم هماهنگ کنیم و همدیگر رو تو اسپانیا ببینیم... شوهرش ادبیات انگلیسی میخونه و در دانشگاه بریستول هم تدریس میکنه و از اونجایی که عاشق زبانهای جدید هستش- و تمام تیر و طایفه خانمش ایرانی هستن و وقتی دور هم جمع میشن فارسی صحبت میکنن و او هم مثل اینکه شاهد مسابقات پینگ پنگ است فقط چشمش بین چهرها سرگردان است- تصمیم میگیره که فارسی یاد بگیره.... و الحق که خیلی خوب هم یاد گرفته ..... یکی از سرگرمی های ما سر میز صبحانه در اسپانیا این بود که به این انگلیسی تلفظ کلمات فارسی را یاد بدهیم و اولین کلمه پیشنهادی من فکر میکنید چی بود؟؟؟ نه ......... واقعا فکر میکنید که از کلمات ساده ای مثل نان و آب و ... استفاده کردم.... نه دوستهای خوبم از انجا که من همیشه دوست دارم سر به سر این انگلیسی موذی بگذارم اولین کلمه پیشنهادی من قسطنطنیه بود

راستش نمیدونم که اصلا املا شو خودم درست نوشتم یا نه؟!!! ولی مطمئنم که وقتی کسی مریض باشد و بخواهد رندانه کسی را اذیت کند حتما مثل من میشود....

بگذریم......

این اقا که اسمش جرالد است در حالت عادی و در زبان انگلیسی اصلا غیبت نمیکند... البته چونکه این موضوع اصلا در فرهنگشان تعریف نشده است... ولی وقتی که به زبان شیرین فارسی صحبت میکند، به طور ناخود اگاه به فرهنگ غنی ایرانی هم سوییچ میکند و از انجا که غیبت کردن رکن لا ینفک فرهنگ ایرانی است پس از ان تبعیت کرد و لذتی لایتناهی از ان میبرد.
همچنان که من و آزیتا در خیابان قدم میزنیم و خوشحالیم از اینکه میتونیم در مورد همه نظر بدیم در حالیکه هیچ کس نمفهمه ما چی میگیم جرالد به ازیتا اشاره میکند و میگوید:( نه حالا حدس بزنید که این انگلیسی موذی چه میخواهد بگوید.....):
اوه آزیتا ببین این خانمه چقدر چاقه!!!!!
من و ازیتا:
نتیجه اخلاقی: چاقی زنان در تمام ممالک دنیا بحث مورد علاقه اقایان است.....
پ.ن: فکر میکنم این ژانویه که ازیتا و جرالد به ایران بیایند جرالد به من بگوید: اوه نازنین چقدر چاق شدی...
پ.ن 2: در این مدت به صورت صعودی با احتساب 3% ارزش افزوده وزن اضافه کرده ام....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

رو دیوار من یادگاری نمی نویسی؟