۱۳۸۸ شهریور ۲۳, دوشنبه

بی معرفتی

سلام

گاهی دلت میگیرد .... بی هیچ دلیلی ...... اغلب از بی معرفتی کسی که ازش انتظار نداری.... حق داری!....

بی معرفتی کردم در حقت.... میتوانستم بهتر از اینها باشم.... نمیدونم چرا در مورد تو اینطور شد؟!!!..... کلا ادم بد قولی نیستم..... نمیدونم چرا در مقابل تو شدم یه بد قول ... البته قبول دارم که همیشه سر به هوا هستم ولی همیشه بد قول نبودم....

میدانم دلگیری در حد بوندس لیگا.... میدانم که دیگر حوصله ام را نداری.... نمیخواهم که خودم را توجیه کنم.... حتی نمیخواهم بگویم چرا؟!...
.
فقط میخواهم بگویم که دلم تنگ است برای شانه های مهربانت.. برای یه درد و دل دوستانه... جایت خیلی خالی است در تنهایی هایم.....
این روزها بیشتر از قبلها به همفکریت نیاز دارم... نه فقط به همفکریت بلکه به تمام چیزهایی که فقط مخصوص خود توست...

تو یه ادم منحصر به فرد هستی تو زندگیم و سعیم رو میکنم که تا جایی که میتونم حفظت کنم.......

منتظر باش..... برمیگردم...... همونطور که تو میخوای....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

رو دیوار من یادگاری نمی نویسی؟