۱۳۸۸ مرداد ۱۲, دوشنبه

دلم دوست جونم رو میخواد.....
دیروز با هم صحبت کردیم ولی کلی دلم براش تنگ شده... واسه اینکه با هم درد و دل کنیم و سر به سرم بگذاره و چند تا مشت و یک گاز محکم مهمونش کنم ....
خیلی دلم برای شیطنت هاش تنگ شده و نمیدونم چرا اینقدر دلم هواشو کرده....
دوست صمیمی خیلی ندارم ولی این دوستهای صمیمیم رو خیلی دوستشون دارم....
دوست عزیزم ...... خیلی دلم برات تنگ شده و دلم هوای اون روزهای پر از خنده رو کرده...
پ.ن: مرسی از اینکه همه حال دندونم رو میپرسین... شکر خدا بهترم.. چهار شنبه باید برم بخیه هاشو بکشم...
پ.ن١: دیشب طبق گفته های رابین هود میدان ونک خیلی شلوغ بوده... حیف که من نتونستم برم....
پ.ن٢: من هم اینجا رو آپ میکنم و هم بلاگ اسپات رو ... چون بعضی از دوستان گفتن اونجا کامنت گذاشتن خیلی سخته .... یه کمی هم کار توی اون محیط واسه من سخته... ولی اونجا رو هم دوست دارم....
مادرانه نوشت: نقطه جان بیشتر مراقب خودت باش .... پست هاتو که میخونم خیلی نگرانت میشم.... بهترین ارزو ها رو برات ارزومندم...

۱ نظر:

  1. سلام خانوم...
    مرسی بابت نگرانیهات..عاشق این بودم که نگران شدهای :-))و اومدم کلی تشکر کنم..الان حالم خوبه...خوبم..ممنون..بهترین ارزوها مال من و تو و بقیه..
    -----------------------
    اره دوست اگه کم باشه ولی با کیفیت باشه بهتر از خیل ی داشتنه بی کیفیته.. ...
    گازم میگیرید هم را؟..:-)))

    پاسخحذف

رو دیوار من یادگاری نمی نویسی؟