۱۳۸۸ مرداد ۲۶, دوشنبه

هزار و یک فکر

دیدین یه وقتهایی یه تلفن چقدر حال و هواتون رو عوض میکنه؟!
دیشب از اون شب ها بود و از اون تلفنها..... در حال دیدن بازی یوونتوس و میلان بودم... حسابی رو مبل ولو شده بودم و داشتم واسه خودم کیف میکردم .... هیچ کس هم همراهم نبود واسه تلویزیون دیدن این شد که این تلفن هم حسابی کیفمون رو کوک کرد... بعد از این تلفن هزار تا فکر تو سرم بود.... اخر سر نفهمیدم نتیجه بازی چی شد...؟؟؟
به خودم گفتم که خدا اخر بازی رو بخیر بگذرونه... فکر میکنم تا چند روز اینده اعلام کنن که خاتمی و موسوی با کمونیست های روسیه سرو سری داشته اند... یا در ترور ناصرالدین شاه... خدا را چه دیدید شاید هم در شروع جنگ ایران و عراق....
فکر هزارمی هم این بود که دنبال یه کار جدید هستم ... دعا کنید که این کار جدید جور شه.. اخه از شرکت خودمون خیلی بزرگتره و کارش هم به کار الانم که در مورد نفت و گاز و پتروشیمی هستش مربوطه....
فکر ٩٩٩ ام اینه که واییییییییییی چقدر کار دارم که باید انجام بدم .... هنوز ترجمه ام را هم تموم نکردم.....
فکر٩٩٨ ام اینکه ..... خیلی خصوصیه نمیتونم بگم...... باور کنید.. انتظار ندارید که همه هزار و یک فکر و بگم......

۱ نظر:

  1. وای من نمیدونستم توا زمسافرت برگشتی..حالا این ماه عسل دسته جمعی بود یا ؟ اخرین سفر قبل دوتایی شدن.؟
    ایششششششششششش من کهمیدونم عاشقشی ...و گرنه بهش بله نمیگفتی...ولی چقدر خوبه ادم با عقلش عشق را تجربه کنه ها.حالا کلک اصلا قبل اینکه بیاد خواستگاریت بهش حسی نداشتی...مگه میشه؟یعنی توو رابین و یه نگاه عاشقانه نبوده؟
    _____________________________________
    جون من اون فکرت را بهم بگو..اصلا بهم بگو خصوصیش بالای 18 یا نه..اگه بالا 18 بگی خودم تا تهش را میرم..اگه بگی نیست باز از فوضولی میمیرم:;))))

    پاسخحذف

رو دیوار من یادگاری نمی نویسی؟