۱۳۸۸ مرداد ۴, یکشنبه

شب و میدان تجریش

دیشب میدان تجریش حسابی شلوغ بود .....با اینکه از سر کار رفته بودم خونه خواهرم و شب داشتم با پدرم میرفتم خونه ولی هنوز میدان تجریش شلوغ و پر از بسیجی و ضد شورش بود.....رفتم خونه و دیدم که هاش خانم حاضر شده میخواد بره به حلقه سبز بپیونده........منم که غیرتی کلا!!!!!!! گفتم مگه میشه بگذارم تنها بری؟!!!!!!!!!....
با هاش خانم رفتیم میدون تجریش دنبال مردم میکردن با موتور انگار که توی مسابقات موتور سواری جام بسیج شرکت کردن!.... منم که دست به فرارم خوبه (فکر کنم دیگه از پست های قبل معلوم شده !!!) دست هاش خانم رو میگرفتم و فرار میکردیم...... در حین فرار یه پیر مرد کت شلوار کراواتی گفت.......جوونها چرا فرار میکنین؟ بمونین جوابشون رو بدین..... یکی از جوونهایی که با ما داشت فرار میکرد گفت: حاجی تو انقلاب کردی ما وایسیم کتکش رو بخوریم؟!.......همه خندیدن......پیر مرد بیچاره گفت : حاجی خودتی!!!!!!!!!!
برگشتیم خونه و اخمهای آقای پدر تو هم بود گفت من شدم مثل کروبی رفتم حمام اومدم دیدم نه خانم هست نه دختره.........
واسش میوه پوست کندیم و سر به سرش گذاشتیم تا اخر سر رضایت داد.....
برقرار و پیروز باشید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

رو دیوار من یادگاری نمی نویسی؟