۱۳۸۸ تیر ۳۰, سه‌شنبه

این داستان جالبیه که با اینکه میدونم ممکنه تکراری باشه ولی همیشه از خوندنش لذت میبرم و خواستم اونو با شما هم تقسیم کنم

سلام،
امروز یه روز خیلی خوبه، گاهی وقتها یه چیز خیلی کوچیک تو زندگی به آدم کلی آرامش و امید میده. "من چه سبزم امروز و چه اندازه تنم هشیار است". خیلی خوبه که همیشه آفتاب درخشان و آسمان دل آدمی آبی و لب آدمی پر گل باشه.
خدایا متشکرم بخاطر تمام خوبی هات و به خاطر تمام آدمهای خوبی که اطرافم هستن.
راستی............... میدون محسنی و دوست دارم چون تو کوچه سوم خیابان بهروز بزرگ شدم و از بچگی به نظرم یه رنگ دیگه میومد.
با بهترین آرزوها برای همه کسایی که هنوز خودشون و فراموش نکردن:
خدایا چرا من؟‎
درسی که آرتور اشی به دنیا داد
قهرمان افسانه ای تنیس ویمبلدون ‎(Arthur Ashe) آرتور اشی به خاطر خون آلوده ای که درجریان یک عمل جراحی درسال ۱۹۸۳دریافت کرد به بیماری ایدز مبتلا شد ودر بسترمرگ افتاد او ازسراسر
دنیا نامه هائی از طرفدارانش دریافت کرد‎.
یکی از طرفدارانش نوشته بود :
چراخدا تورا برای چنین بیماری دردناکی انتخاب کرد؟
آرتور در پاسخش نوشت :
دردنیا ۵۰ میلیون کودک بازی تنیس را آغاز می کنند
۵میلیون یاد می گیرند که چگونه تنیس بازی کنند
۵۰۰هزارنفر تنیس رادرسطح حرفه ای یادمی گیرند
۵۰هزارنفر پا به مسابقات ‏می گذارند ۵هزارنفر سرشناس می شوند
۵۰ نفر به مسابقات ویمبلدون راه پیدامی کنند
۴ نفربه نیمه نهائی می رسند و دونفر به فینال
وآن هنگام که جام قهرمانی را روی دستانم گرفته بودم

هرگز نگفتم خدایا چرا من؟
وامروز هم که ازاین بیماری رنج می کشم هرگز نمی توانم بگویم خدایا چرا من؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

رو دیوار من یادگاری نمی نویسی؟